کودکی پنج ساله را در نظر آورید که در شلوغی خیابانهای هند گم شده است و هیچچیز از محل زندگی و مشخصاتش را به یاد نمیآورد. کتاب دور از خانه اثر سارو برایرلی، داستان این کودک است. به راستی چه سرنوشتی در انتظار او خواهد بود؟ هیچکس نمیتواند پیشبینی کند. گفتنیست این کتاب به پرفروشترین […]
کودکی پنج ساله را در نظر آورید که در شلوغی خیابانهای هند گم شده است و هیچچیز از محل زندگی و مشخصاتش را به یاد نمیآورد. کتاب دور از خانه اثر سارو برایرلی، داستان این کودک است. به راستی چه سرنوشتی در انتظار او خواهد بود؟ هیچکس نمیتواند پیشبینی کند. گفتنیست این کتاب به پرفروشترین کتاب نیویورکتایمز تبدیل شده است.
دربارهی کتاب دور از خانه
فرض کنید در حالی که فقط 5 سال دارید، در شهری که زیاد هم با آن آشنا نیستید، گم شوید. بیشک سرگردان از این طرف به آن طرف خواهید دوید و فقط چهرهی افراد غریبهای به چشمتان میخورد که هیچ شباهتی با پدر و مادرتان ندارند. احساس میکنید جهان بزرگ و بزرگتر میشود و شما به نقطهای در سیل جمعیت تبدیل میشوید. یک لحظه با خود فکر کنید که اگر پیدا نشوید چه؟ چه آیندهای در انتظار شماست؟ حتی یک لحظه فکر کردن به آن نیز آزاردهنده است. با این وجود، یک روز در روستاهای هند، پسری پنج ساله در کوپهی قطار گم شد و تا سالهای سال، نتوانست خانوادهی خود را پیدا کند. این، داستان زندگی سارو برایرلی (Saroo Brierley)، نویسندهی کتاب دور از خانه (A long way home) است.
ساروی پنجساله، در قطار گم شد و نام زادگاه، محل زندگی و حتی نام خانوادگی خود را به خاطر نمیآورد. او مدتی در خیابانهای هند سرگردان شد، و پس از آن به یتیمخانهای منتقل شد که مأمن تعداد زیادی از کودکان شبیه به او بود. بااینحال، خانوادهای استرالیایی، او را به فرزندی پذیرفتند و سارو، با وطن خود به مقصد استرالیا وداع کرد.
زندگی جدید سارو در استرالیا آغاز شد؛ اما همیشه موضوعی ذهنش را به خود مشغول میکرد: او واقعاً به کجا تعلق داشت؟ خانوادهی واقعی او کجا بودند و چه میکردند؟ آیا سارو دوباره میتوانست آنها را ببیند؟ او تا مدتها به نقشهی هند که به دیوار زده بود، چشم میدوخت، به این امید که شاید بتواند نشانهای از زندگی قبلی خود را در آن بیابد؛ رؤیایی که بیشازحد غیرممکن مینمود و فقط با معجزه امکانپذیر میشد. با این وجود، معجزهی زندگی سارو اتفاق افتاده بود و آن چیزی نبود جز برنامهی Google Earth.
سارو پس از جستوجوهای فراوان در این برنامهی جدید، نشانههایی را دید که به چشمش آشنا بودند. آیا او توانسته بود زادگاه خود را بیابد؟ بنابراین سفری برای سارو آغاز شد که زندگیاش را دگرگون کرد. او موفق شده بود. زادگاهش، بار دیگر، او را به آغوش خود فراخوانده بود.
کتاب دور از خانه، کتابی مالامال از بیم و امید است. با مطالعهی این کتاب، در سفری اعجابانگیز همراه سارو میشوید و در کنار او برای یافتن خانواده و ریشههایش تلاش میکنید، امیدوار میشوید، اشک میریزید و گاهی ناامیدی وجودتان را دربرمیگیرد. اگر خواندن کتاب دور از خانه را آغاز کنید، در داستان آن غرق خواهید شد و تجربهای ناب را به دست خواهید آورد.
اقتباس سینمایی از کتاب دور از خانه
فیلم Lion در سال 2016 با اقتباس از کتاب دور از خانه ساخته شد. این فیلم نامزد شش جایزه در جشنوارهی اسکار بود. همچنین دریافت جایزهی بفتا در دو بخش از دیگر افتخارات آن به حساب میآید. در هفتمین جشنوارهی AACTA استرالیا نیز توانست 12 جایزه کسب کند؛ یعنی در همهی شاخههایی که نامزد آنها بود.
جوایز و افتخارات کتاب دور از خانه
- پرفروشترین کتاب جهانی
- پرفروشترین کتاب نیویورکتایمز
- نامزد جایزهی صنعت کتاب استرالیا (ABIA) در سال 2014
نکوداشتهای کتاب دور از خانه
- کتابی شگفتآور. (The New York Post)
- داستانی معجزهآسا و موفق. (Book Browse)
- داستانی شایان توجه. (Sydney Morning Herald Review)
- یک داستان واقعی تکاندهنده، گزنده و الهامبخش دربارهی بقا و پیروزی در شرایطی بسیار سخت. (Barnes & Noble)
- من به هیچوجه نمیتوانستم این کتاب را زمین بگذارم. سفر بازگشت سارو، شما را از شدت خوشحالی به گریه وا میدارد. (Weekly Review)
کتاب دور از خانه مناسب چه کسانی است؟
این کتاب برای علاقهمندان به اتوبیوگرافی جذاب خواهد بود. همچنین اگر نسبت به داستان سارو کنجکاو هستید، مطالعهی این اثر را از دست ندهید.
با سارو برایرلی بیشتر آشنا شویم
سارو برایرلی، در کودکی به طرز تصادفی از خانوادهی خود جدا شد و به همراه خانوادهی جدیدی که او را به سرپرستی گرفته بودند، از هند به مقصد استرالیا رفت و زندگی دیگری را در کشور جدید آغاز کرد؛ با این حال همیشه به فکر خانواده و وطن خود بود. سارو 25 سال بعد از گم شدن توانست به کمک برنامهی Google Earth، زادگاه و خانوادهی خود را بازیابد. حاصل سفر او، در کتابی به نام «دور از خانه» جمعآوری شد و این کتاب افتخارات بسیاری را به دست آورد. از این کتاب، فیلمی نیز ساخته شد که به جوایز زیادی دست پیدا کرد.
در بخشی از کتاب دور از خانه میخوانیم
به دنبال خانهام میگشتم تا از گذشتهام باخبر شوم تا در نتیجه، حالی بهتر پیدا کنم به امید آنکه با خانوادۀ هندیام به گونهای ارتباط برقرار کنم تا بفهمند که برای من چه اتفافی افتاده است. لیزا همۀ آنها را درک میکرد و از من دلخور نمیشد، حتی گاهی وقتها میخواست تا از خیره شدن به صفحۀ لپتاپ به خاطر خودم، دست بکشم. هر از چند گاهی میآمد و در لپتاپ را میبست و آنرا بر روی زمین میگذاشت، زیرا احساس میکرد که در جستوجو کردن وسواس پیدا کردهام. گاهی وقتها لیزا از ترسی که داشت سخن میگفت: اینکه اگر چیزی را که میخواهم پیدا کنم و به هند برگردم و یکجوری در پیدا کردن خانوادهام شکست بخورم، آیا ممکن است که دوباره به هُبارت برگردم و جستوجو را آغاز کنم؟ ولی من نمی توانستم به پرسشهایش پاسخی بدهم و ترسش را تسکین بخشم. نمیتوانستم به خودم اجازه دهم که به شکست فکر کنم.
در حالی که سال 2010 به پایان میرسید، در جستوجو کردن مصممتر شده بودم، و افزایش سرعت اینترنت باعث شده بود که سریع بر روی نقشهها بزرگنمایی کنم. ولی همچنان زمان میبرد. به این فکر میکردم که اگر بخشی از نقشه را از دست بدهم، باید دوباره این چرخه را آغاز کنم. و باید سعی میکردم که ذهنم از چیزی که دنبالش هستم منحرف نشود.
در اوایل سال 2011 تمرکزم را بر مرکز هندوستان گذاشته بودم، در چاتیسگار و مادیا پرادش. چند ماه سرسختانه به بررسی همۀ مکانهای آنها پرداختم. البته گاهی به سلامت روانیام شک میکردم که چرا دارم این کار را انجام میدهم. هرشب، با عزمی راسخ به ریلهای قطار خیره میشدم و به دنبال مکانی که در پنج سالگی میشناختم، میگشتم. کاری تکراری بود که گاهی وقتها باعث میشد احساس خفگی به من دست دهد. مثل آن بود که در اتاقم گیر افتاده بودم و به دنیا از درون آن پنجرۀ کوچک نگاه میکردم. نمیتوانستم قید کودکی دردناکی را که داشتم بزنم. سپس، شبی نزدیک به صبح، در ماه مارس، با ناکامی به درون انبار کاه شیرجه زدم و آن کار همهچیز را تغییر داد.