پنجشنبه, ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ / بعد از ظهر / | 2024-04-25
کد خبر: 5167 |
تاریخ انتشار : 04 مرداد 1401 - 22:04 | ارسال توسط :
799 بازدید
0
9
ارسال به دوستان
پ

کتابی در ژانر نامه‌نگاری که با نثر شیوای خود شما را بر سر جایتان میخکوب می‌کند. کتاب وقتی برگشتم خانه باش داستانی جذاب به قلم نویسنده‌ی تحسین‌شده‌ی آذربایجانی، الچین صفرلی است که به روایت نامه‌نگاری مردی با دختر فوت شده‌ی خود می‌پردازد.

کتاب وقتی برگشتم خانه باش نوشته الچین صفرلی کتابی در ژانر نامه‌نگاری که با نثر شیوای خود شما را بر سر جایتان میخکوب می‌کند.

کتاب وقتی برگشتم خانه باش داستانی جذاب به قلم نویسنده‌ی تحسین‌شده‌ی آذربایجانی، الچین صفرلی است که به روایت نامه‌نگاری مردی با دختر فوت شده‌ی خود می‌پردازد.

درباره کتاب وقتی برگشتم خانه باش:

آنان که در این زندگی یکدیگر را دوست داشتند، در زندگی بعدی با یکدیگر ملاقات خواهند کرد.

از لحظه‌ای که کسی فکر، احساس و سخنی را به روی کاغذ می‌آورد و دیگران آن را می‌خوانند، آن نوشته دیگر شخصی نیست؛ و چه کار دشواری‌ست که به شیوه‌ای بنویسی و کلمات را به گونه‌ای انتخاب کنی که باقی انسان‌ها مقصود تو را، دقیقا همانی را که تو تجربه‌ کرده‌ای، احساس و تجربه کنند.

با این وجود کلمات پناه سوگوارانند. ما به آن‌ها نیازمندیم تا در سکوت داغداری گم نشویم و نجات پیدا کنیم.

الچین صفرلی‌ (Elchin Safarli) در کتاب وقتی برگشتم خانه باش (when I return, be at home) داستان مردی را روایت می‌کند که قربانی سرنوشت بد و بی‌عدالتی زمانه شده.

او که سوگوار مرگ دختر خود است، توانایی هضم این فقدان عظیم را ندارد و این داغ بزرگ را همانند صلیبی سنگین بر دوش خود حمل می‌کند.

او که نمی‌تواند تلخی، سودازدگی و رنجی را که هر لحظه درونش بیش از پیش جای باز می‌کند تحمل کند، شروع به نامه نوشتن می‌کند. او در این نامه‌ها دخترش را مورد خطاب قرار می‌دهد و هر آنچه را که در زندگی روزمره برایش اتفاق می‌افتد، با او به اشتراک می‌گذارد.

این نامه‌ها باعث می‌شوند در مورد آنچه در طول زندگی برای ما اتفاق می‌افتد فکر کنیم.

گاهی زندگی به قدری پر سرعت در مقابل چشمانمان حرکت می‌کند که ما فرصتی نمی‌یابیم که درباره‌ی آنچه روزمره‌ی ما را احاطه کرده تامل کنیم. زندگی با چشمان بسته کار چندانی ندارد. این همان چیزی‌ست که نویسنده‌ی مشهور آذربایجانی در کتاب وقتی برگشتم خانه باش درباره‌ی آن به ما می‌گوید.

لحن زنده، دلچسب و اندوهناک نویسنده شما را در دنیای درونی قهرمان داستان غوطه‌ور می‌کند.

به شیوه‌ای که ممکن است ساعت‌ها بگذرد و بدون آن که گذر زمان را احساس کرده باشید، مشغول مطالعه‌ی این کتاب جذاب و پرکشش باشید.

احساس جریان‌یافته در کتاب وقتی برگشتم خانه باش شگفت‌انگیز است و رابطه‌ی ظریف میان یک پدر و فرزندش را آشکار می‌سازد.

آثار این نویسنده عمیق و سرشار از تجربیات انسانی‌ست؛ به شیوه‌ای که می‌توانید خود را به جای شخصیت اصلی بگذارید و با او همدلی کنید.

کتاب وقتی برگشتم خانه باش نوشته الچین صفرلی
کتاب وقتی برگشتم خانه باش

در باره الچین صفرلی نویسنده کتاب

او را می‌توان نویسنده‌ی صادق سرزمین‌های شرق نامید. او صادقانه در آثارش به توصیف عمیق‌ترین احساسات همچون عشق، اندوه و مسائلی از این دست می‌پردازد.

الچین صفرلی یکی از پرمخاطب‌ترین نویسندگان جهان است.

کتاب به من درباره دریا بگو اثر این نویسنده و روزنامه‌نگار آذربایجانی جزو پرفروش‌ترین آثار و در کنار کتاب‌های نام‌آشنایی همچون هری پاتر نوشته‌ی جی کی رولینگ و پس از تو اثر جوجو مویس قرار دارد.

از دیگر آثار این نویسنده می‌توان به آنجا بدون بازگشت و نمک شیرین بسفر اشاره کرد.

بخشی از کتاب وقتی برگشتم خانه باش

روزهایی که ایمانت را نسبت به همه‌ چیز از دست می‌دهی، انگار همۀ تجربه‌هایت را فراموش می‌کنی و عقلت زایل می‌شود.

این روزها به سراغ همه می‌آیند و باید آن‌ها را پشت سر گذاشت، برای اینکه با انتخاب خدا قوی و قوی‌تر می‌شوی و امید شیطان را از بین می‌بری.

با ژان روی عرشۀ اوزغور نشسته‌ایم، برف‌ها آب شده‌اند، هوا کم‌کم رو به گرمی می‌رود اما هنوز نمی‌توانیم بدون کلاه از خانه بیرون بیاییم، باد می‌وزد. دوستم با خستگی پکی به سیگارش می‌زند.

«ژان، تو هم روز عجیبی داشتی؟ گاهی بالا، گاهی پایین؟» لحظه‌ای سکوت می‌کند، ته سیگارش را داخل برف فرو می‌کند و می‌گوید: «امروز هم جزو زندگی‌ست.» ژان بیماران خیلی زیادی دارد.

«سعی می‌کنم سر در بیاورم که چه در سرشان می‌گذرد؛ اما امروز در یک لحظه تمام گفته‌هایم در برابر عظمتی غیرقابل‌توضیح به باد هوا رفت. همیشه چیزی هست که نمی‌توانی آن را حل کنی. شاید این‌طور بهتر باشد! به مرخصی نیاز دارم، حتی شده یک نصف روز.

با دریا تصمیم گرفتیم برویم سفر، آن طرف ساحل اقیانوس. لئون را پیش شما می‌گذاریم، اشکالی ندارد؟ آخر نمی‌تواند مسیرهای طولانی را تحمل کند.»

من و مادرت خوشحال شدیم، بگذار استراحت کنند، به آن نیاز دارند. گاهی بد نیست همه‌چیز را به حال خود رها کرد و گفت: «هر چه بادا باد.»

دخترم می‌دانی به چه فکر می‌کنم؟ این که هرگاه توانستی از لابه‌لای داشته‌هایت به خوشبختی نگاه کنی، آن را به‌دست آورده‌ای.

دست برداشتن از رسیدن به ایده‌آل‌هایت تو را از خیال‌پردازی خلاص می‌کند. چه بسیار زیادند مردمی که تا آخر عمر در جست‌وجوی کسی هستند که بتواند نقص‌هایشان را برطرف کند. (در ضمن اتفاقاً هم عاشق همان شخص می‌شوند).

لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط کتاب صوتی سلام صدا در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما