اگر رد خاطرات خود را بگیریم و به دوردستهای ذهن خود سفر کنیم، به اولین دفعهای میرسیم که زندگیمان با محرم و عزاداری امام حسین پیوند خورد. کتاب زان تشنگان، که سومین کتاب از مجموعهی کاشوب است، مجموعهای از روایتهای افرادی است که این سفر را در ذهن خود طی کردند و در آخر این مسیر، به حضور اتفاق یا شخصی پی بردند که باعث شکل گرفتن این پیوند در زندگی آنها بود.
کتاب زان تشنگان، که سومین کتاب از مجموعهی کاشوب است، مجموعهای از روایتهای افرادی است که این سفر را در ذهن خود طی کردند و در آخر این مسیر، به حضور اتفاق یا شخصی پی بردند که باعث شکل گرفتن این پیوند در زندگی آنها بود.
درباهی کتاب زان تشنگان
در طول زندگی همهی ما انسانها، لحظههایی پیش میآید که تاثیر یک فرد یا اتفاق، باعث میشود که دیگر همان آدم سابق نباشیم؛ به خصوص در دوران کودکی که سرشار از چنین تاثیرپذیریهاییست. مراسم عزاداری امام حسین نیز از سنتهایی است که از کودکی با زندگی ما پیوند خورده و اگر بیشتر فکر کنیم، همیشه حضور فردی تاثیرگذار یا صورت گرفتن رخدادی خاص، در علاقهمندی ما به این آیین پرشکوه نقش داشته است.
کتاب زان تشنگان، مجموعهای از نوشتههای افرادی است که در نقطهای، نسبتشان با عاشورای 61 هجری تغییر کرد. این جستارهای حقیقی، نه تنها از جذابیت برخوردارند؛ بلکه احساسی نوستالژیک را در ما برمیانگیزند.
همهی ما در زندگی، حضور در دستههای عزاداری، تکیهها و مجالس روضه را تجربه کردهایم و به یاد آوردن آنها، با احساسی از دلتنگی برای گذشته همراه است.
با خواندن این کتاب، سفری را آغاز میکنیم که از دل تاریخ عبور میکند و نشان میدهد چگونه سنت عزاداری برای امام حسین، نسل به نسل منتقل و به جزیی جدانشدنی از فرهنگ ما بدل شده است.
در این کتاب، 24 نفر، در قالب 24 جستار به روایت زندگی خود در نقطهی پیوند با عشق به امام حسین و عزاداری برای او میپردازند و چگونگی این اتفاق را چون داستانی دلنشین برای خوانندگان تعریف میکنند.
این کتاب به تمام دوستداران اهل بیت و امام حسین (ع) پیشنهاد میشود. همچنین کسانی که به خواندن جستارهای روایی علاقه دارند، کتاب زان تشنگان را جالب توجه خواهند یافت.
در بخشی از کتاب زان تشنگان میخوانیم
از قدیم صبح تاسوعا و عاشورا در حیاط مسجدهای بالا و پایین مراسم ویژهی سینهزنی برگزار میشود که به آن «حسنحسین» میگویند. مردها به صورت دایره میایستند، در حالی که با یک دست کمربند بغلدستی خود را گرفتهاند و با دست دیگرشان سینه میزنند.
یک گروه خم میشوند، بلند حسن میگویند و گروه بعدی دست به آسمان بلند میکنند، حسین میگویند و میچرخند. صدای حسنحسین که توی روستا میپیچد بقیهی مردم به طرف مسجد راه میافتند.
بچگیام توی حیاط مسجد درخت توتی بود که همه دور آن میچرخیدند و حسنحسین میگفتند. نه مداحی خاصی انجام میشد و نه طبل و زنجیر میزدند.
فقط یکصدا حسن و حسین میگفتند، مثل زنی که دو فرزندش را با هم از دست داده و فقط صدایشان میزند. وقتی آخرش سید هاشم چیزی میخواند و همه دستهایشان را با هم بالا میبردند و یا حسین میگفتند، اشک آدم سرازیر میشد.
سیدهاشم اول مراسم سینهزنی نوحهای میخواند و میگفت «هر که را عشق حسین بر سر بود عریان شود.» مردها با سید میخواندند و صفها را مرتب میکردند.
معنی عریان را مدتها نمیدانستم تا اینکه توی فرهنگ لغت معنیاش را پیدا کردم. رفتم به بابایم گفتم «این هاشمآقا بیتربیتی میخونه. عریان یعنی لخت.» بابا گفت «کاچه حرف نزن. به نوحهی سید ایراد نگیر.»
بعد کمی فکر کرد و گفت احتمالاً به خاطر این میگویند که قدیمها مردها پیراهنشان را در میآوردند و با زیرپوش سینه میزدند.